شاياشايا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

شاياجون

ترا خدا عکسی به این زیبایی دیدید؟

ترا خدا عکسی به این زیبایی دیدید؟   امروز که عکس شایاجونم را براتون آپلود می کردم با خودم فکر کردم   بدنیست نظر کاربران عزیز و دوستان خوب وبلاگی ام را بپرسم که...   خدایی عکسی به این زیبایی دیدید؟   اینقدر زنده و گویا و پویا؟من که گمان نمی کنم!!!!   فرشته زیبای من برایم زیباترینی عزیزم!!!!!.............   [ یکشنبه 92/12/18 ] ...
9 تير 1393

شایاجون و چند عکس دیگه

درج چند عکس شایاجون بااستفاده قالب عکس زیبا   بااستفاده چند قالب عکس زیبا عکس های شایاجون را آپلود و درج کردم امیدوارم با دیدن چهره زیبا، مهربون و معصوم نوه عزیزم شما هم   لذت ببرید و غمهای دنیا را فراموش کنید.       [ یکشنبه 92/11/27 ] ...
9 تير 1393

مراحل رشد شایاجون

مراحل رشد شایاجون تا دو سالگی من با همه اعضای خانواده با سبدسبد گل شکر به درگاه خدای قادر متعال شاهد زیباترین موضوع آفرینش یعنی رشد تو هستیم .   یقین بدان که نظاره مراحل رشد تو و زیباییهای شادی بخش تو بارها عبارت " لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم" را بر زبانمان جاری می سازد. در پناه خداوند باشی عزیزم!     ...
9 تير 1393

آپلود عکس شایاجون

امروز چند عکس شایاجونم را آپلود کردم لطفا ببینیدو... امروز فرصتی دست داد و چند عکس شایاجونم را آپلود کردم لطفا ببینیدو حظ ببرید         ...
9 تير 1393

سال نو ، پارک شریعتی با شایاجون

فروردین 1392 سال نو ، پارک شریعتی با شایاجون شایاجون امروز هفت روز از سال 1392 گذشته؛ سه روز اول را ما رفتیم کاشان، از اقوام ، ننه جون و داداجون، عمه ها، عمو و خاله های مامان، مامانی و آقاچون و عموها و عمه های خودت و ... دیدن کردیم و به تهران اومدیم چون خاله ملیکا و امیدجون سعادت سفر خانه خدا و مدینه منوره را پیدا کرده بودند ما روز چهارم اومدیم تهران و روز پنجم به مهراباد رفتیم بدرقه شون. امروز کمی دلتنگشون شدیم و از خونه زدیم بیرون اول رفتیم امامزاده صالح و بعد هم تورو بردیم پارک؛ کدوم پارک؟ پارک شریعتی که در قسمت جنوبی خیابان شریعتی است. این پارک بخاطر مجسمه ها و مالکتهای فراوونی که داره خیلی زیبا و نوعی حیات وحشه، این پارک برا...
9 تير 1393

خرید طلا یادگاری از بازار زرگرهای کاشان

بهمن 1391 خرید النگو برای شایا جون از  بازار زرگرهای کاشان شایا جون امروز بعداز کلی برنامه ریزی و تنظیم وقت مامان و باباجون، برا خرید طلا رفتی مغازه زرگری برای خرید النگو و گوشواره، منم چندتا عکس ازت گرفتم تا یادت باشه که خیلی عزیزی.   زندگیتون طلایی دوستان من و دوستداران شایای من   ...
9 تير 1393

یکسالگی مبارک عزیزم

1391/7/7 اون شب هوا کمی سرد شده بود من ساعت 19 اومدم خونه ؛ اگرچه خیلی خسته از سر کار برگشته بودم اما وارد خونه که شدم ، اعضای خانواده ، امید جون و خاله ملیکا، مامی و بابا جون و حتی آقاجون رو دیدم که با چه هیجان و تحرکی آماده شده بودن تا برن بیرون و یکسالگی تو را با شادی سپری کنن. من هم اصلا یادم رفت که خسته هستم چیزها را جمع کردم و مقداری خوراکی برداشتم و همراه با میوه و کیک تولدت که بابا جونت خریده بود برداشتیم و رفتیم درکه؛ اون شب شام را در باغ خوردیم اما هوا سرد شده بود و باغ خیلی خوش گذشت. در پایان مهمونی همه هدیه هامون را دادیم و برای رشد و سلامتی ات دعا کردیم و با موبایل چندتا عکس یادگاری انداختیم.....    ...
9 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاياجون می باشد